گفتگو در رختخواب
Posted on: اکتبر 20, 2007
- In: هرچه دارم
- 13 Comments
گفت : چرا چشات داره اشك مي كنه ؟
گفتم : تو متوجه نمي شي ؟ اين يك داستان عاشقانه است .
گفت : پس داري گريه مي كني ؟
گفتم : خب دارم سعي ام رو مي كنم .
بگذر ز من اي آشنا چون از تو من ديگر گذشتم .*
*ترانه اي بود با صداي عارف .
13 پاسخ to "گفتگو در رختخواب"
اکتبر 21, 2007 در 7:17 ق.ظ.
قیل‌طر شک‌ن پرسرعت!!!
http://javad33.wordpress.com/2007/10/21/قیل‌طر-شک‌ن-پرسرعت/
مدير : جواد جان ما ترمز بريده ايم فيلتر شكن به كارمان نمي آيد ، ممنون برادر
اکتبر 21, 2007 در 9:53 ق.ظ.
الاهی خدا برای همه ما این رو بخواد که همیشه اسیر خودش باشیم .
الاهی روزی بیاد که همه اسیر عشق خدا باشیم و تو کوچه های بنبستِ تو در توی دل آدما گم نشیم که بمونیم.
مدير :
بيراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و مي کشيد
زين بعد همه عمرم را
بيراهه خواهم رفت!
البته با دعاي شما موافق
اکتبر 21, 2007 در 11:34 ق.ظ.
قابل توجه sepanta ی عزیز من هم همینطور جناب مدیر راه حلی ندارید از بس فیلمای ترسناک و از این جور آدما دیدم که دیگه خودم یه جنازه بیش نیستم به خاطر همینه که گریم نمیگیره!
راستی اون عکس رو دیدم که باحال بود گفتم بذارم شما هم ببینید آخه اصلاً داشتم راجع به احمد جون نمیگشتم تو امیج گوگل دنبال یه عکس نه یه والپیپر قشنگ از کرت کوبین خواننده نیروانا که خودکشی کرده بودم با نقشه ی خودکشیش شاید لازمم شد !
🙂
مدير : جوابش پيش خودت يكم كمتر از اين چيزا نگاه كن و در ضمن وقتي وقتش برسه خودش مياد ( گريه رو مي گم ها
اکتبر 22, 2007 در 4:52 ب.ظ.
داشتین فیلم هم نگاه میکردین؟!
مدير : نه چطور مگه ؟ منظورتو متوجه نمي شم
اکتبر 22, 2007 در 6:26 ب.ظ.
زيبا بود با 1 نكته براي من مبهم
مدير : مورچه چيه كه كفنش چي باشه . ولي خوب نكته ي مبهم رو بگو تا روشنت كنم
اکتبر 23, 2007 در 12:25 ب.ظ.
ولی مدیر عزیز خودمن هم اسیر عشق زمینی شدم و فکر می کنم 100 درصد لازم هست برای متوجه شدن عشق الهی به این تجربیات نیاز داشتم. البته هنوز عشق الهی رو متوجه نشدم و فقط به نیاز این تجربیات برای مراحل بعد پی بردم.
یک جمله بود که از اون خیلی ضربه خوردم و این بود که پشت سر هر مرد موفق یک زن موفق ایستاده و این جمله غلط بوده و علت اون عبارت (هر مرد) بود ، که ناخودآگاه برای موفقیت ، ضمیر ناخودآگاهم دنبال همچین مسئله ای بود.
به هر حال جمله رو اصلاح می کنم پشت سر بعضی از مردهای موفق یک زن موفق ایستاده و پشت سر هر دوشون خدا ایستاده.
این جمله رو همیشه علیرضا آزمندیان می گفت که بعد از چند سال شناختش به ایراداتش پی بردم و خودم رو از راه غلطی که داره ترویج میده بیرون کشیدم البته به کمک خدا.
مدير : سلام علي جان البته بنده هنوز دچار نشده ام . حداقل اينطور فكر مي كنم . و در مورد مشكل اين جمله هم با شما موافقم . هر چند جمله ي مفيد و زيبايي است ولي شايد باعث بشه جوونا فكر كنن اولين قدم در راه موفقيت اينه كه دنبال يه زن موفق يا برعكس بگردن . ممنون كه به پست ها دقت مي كني .
سپتامبر 11, 2009 در 8:06 ق.ظ.
بیکارا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اکتبر 20, 2009 در 10:46 ق.ظ.
واقعا» مونا جان دمت گرم خییییییییییییییلی بیکارین درسته گریه بعضی موقع ها خوبه اما این همه موضوع گریه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مدير 
اکتبر 20, 2007 در 9:21 ب.ظ.
من مدتهاست که برای اشک ریختن بهانه میخواهم
مدير : قطره اي كو كه به دريا ريزم